جدول جو
جدول جو

معنی گلی بره - جستجوی لغت در جدول جو

گلی بره
سرفه ی کوتاه، صاف کردن گلو و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل برف
تصویر گل برف
گیاهی پایا با ریزوم ضخیم و ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی نوک تیز و گل های سفید کوچک که برگ و گل آن برای تسکین برخی بیماری های قلبی به کار می رود، گل برفک، موگه
فرهنگ فارسی عمید
(گُ بَ)
گونۀ گلها، چون: گل سرخ و زرد و جز آن
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ بَ)
نوعی از گل فخاری طبی است و آنرا در مورد ضیق نفس به کار میبرند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 32هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 5هزارگزی خاور راه شوسۀ شاه زند به ازنا واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 522 تن است. آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ یِ تَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 36هزارگزی شمال ایذه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 196 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گْلی / گِ سِرِ)
گلیسره ها اشکال دارویی نیمه جامدی میباشند که برای استعمال خارجی مصرف میشود و حامل آنها گلیسره دامیدن است. برای تهیۀ آنها مانند پمادها مواد دارویی را قبلاً بصورت گرد نرمی درآورده باگلیسره دامیدن مخلوط می کنند. برخی از گلیسره ها با اختلاط مادۀ دارویی و گلیسرین تهیه می شود، مانند گلیسره فنله. گلیسرهای دیگر که در کدکس 1937 میلادی ذکر شده به قرار زیر است: گلیسره اسید بوریک، گلیسره اسید تارتریک، گلیسره اکسید دو زنگ، گلیسره تانن، گلیسره فنله و گلیسره فنله مرکب. (از کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی، ص 157 و 127). و رجوع به روش تهیه مواد آلی صفوی گلپایگانی ص 437 شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ رَ)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 57000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 15000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و در آنجا زغال وهیزم تهیه میشود. راه آن مالرو است و ساکنان از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ بُ تَ / تِ)
گل و بوته. و با کشیدن و انداختن ترکیب شود. کشیدن یا انداختن شکل گل و بوته در پارچه یا کاغذ یا چیز دیگر. رجوع به گل و بوته شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از پیکان تیر: ز آمد شد گیبر کینه کوش یکی سقف آمد هوا چوب پوش. (هاتفی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است، کونه گل (مانند گل سرخ و زرد و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
نقش گل در جامه و غیره، بطور مطلق نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پیه زا دار اشکال دارویی نیمه جامدی که مورد استعمال خارجی دارند و حامل آنها گلیسره دامیدن یا گلیسرل است
فرهنگ لغت هوشیار
اطراف حلقوم و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی
حالت خمیده و صلیب وار کسی که بچه ای فربه و سنگین وزن را بر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت زیر دنده
فرهنگ گویش مازندرانی
گردن بند
فرهنگ گویش مازندرانی
بی خاصیت، بی مزه، علوفه ی نیم خورده که خواص اصلی خود را
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی برای صاف کردن گلو
فرهنگ گویش مازندرانی
آروغ، بادگلو
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخ شدن آسیاب و ریختن گندم در آب، قطع شدن آب آسیاب و یا
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی